عشق مافیاییp9

ویو جونکوک
ساعت ۸  از خواب بلند شدم به سمت دستشویی رفتم کارای لازم رو انجام دادم واز دست شویی اومدم بیرون رفتم سمت کمد لباسام لباس پوشیدم وبعد موهامو شونه کردم کیف سر کارم برای اینکه قبل از اینکه به اونجا برم برم به شرکتم سر بزنم رفتم بیرون از اتاق ورفتم پایین ودیدم ات داره فیلم میبینه
ات: کجا میری
کوک: میرم شرکت
ات: باشه خدافظ
کوک: خدافظ دختر کوچولو
از خونه زدم بیرون وبه سمت شرکت حرکت کردم
وقتی رسیدم بادیگارد ها جلو در شرکت بودند سلامی بهم کردند ومنم زیر لب سلامی بهشون کردم وبه سمت دفترم رفتم نشستم بشت میزم وچند تا برگه رو میزم بود وشروع به امضا و خوندنشون کردم تازه یه منشی رو استخدام کردم اسمش نوا بود زنگ زدم بهش وگفتم چند تا برگه مونده گفت ۵ تا رئیس وگفتم بیارشون پیشم گفت وقتی برکه هارو آورد دیدم که........



^᪲     ིྀྀི    ౨ৎ     ꣑𓍢

   ❜୧   ୨୧    𐙚᭄

    ^᪲᪲᪲   ೀ   ೨౿    ᠀𓏲
 
  ϑ𐑞   ꣑୧   ︶ིྀᩧ

   𐙚   ೇ   𑁥౿  ꢾ𓍢ִ໋ 

 𐒘𝛠   ϑℓ     ၄၃

   ꔫ   ^ྀི᪲    ୭ৎ  𝝑𓏲

   𝝑𝝔   𝝑𝑒    ⪩⪨
   
ᤣ९  ◌⃘ꔫ   ໑᱖  ୨𓏲‌

  𝟅𝟈   𝝑୧      ⃟‌ 𐙚

   𓍼   ੭‌᱖   ꪆৎ  𑁥𓍢

   𝞋𝞎     𝜗𝜚    ၇⃪⃖ꪆ୧ 

       ​𓍯  ୨୧

ೀ🍥𓍼 ۰  ^᪲᪲᪲
𐔌𝐹ꫀׁׅܻ݊ꫀׁׅܻ݊ᥣׁׅ֪ 𝒯hׁׅ֮ꫀׁ 𝒯 ꭈׁׅꫀׁׅܻ݊ղ𝒹  𝑊𝓁𝓉 𝓤꯱🥛𖹭ི
  🐾 ׄ‌‌ ׅ⭒ʾ
دیدگاه ها (۱۴)

میخوام پارت بزارم اگه دوست دارید بگیدددد

فردا قول میدم فیک رو بزار یادم رفت

بچه ها این خوشگله که چیزای پینترستی میزاره روفالو کنید

ادامه پارت ۷

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط